از روزمرگی به روز مردگی رسیدم....
از اول هفته که تو کانون بحث گذر عمر و کتاب خوندن و اینها بود هنوز دارم فکر میکنم بهش و البته فقط فکر میکنم بهش!!!
وقتی گفتم میخام حداکثر 40سال عمر کنم طبق محاسبات شد ی چیزی حدود 2000 هفته
که 1100 هفته ش گذشته!
اینهمه از عمرم گذشته واقعن؟! و من هییییچییی نیستم! هیچ کار مفیدی نکردم!
اگه خیلی منظم هر 2 هفته ی بار کتاب مورد علاقه و کار موردنظرمو انجام بدم و هیچ دورانی از زندگیم مثه الان پرت نگذره ....! بازم خیلی عقبم!
جالبه با اینکه از اول هفته ذهنم به این مسئله مشغول بود بازم هیچ کار بدرد بخوری انجام ندادم! من آدم بشو نیستم اصلن! چقد سخته هدفمند زندگی کردن:(
بنگر ز جهان چه طرف بر بستم ؟ هیچ
وز حاصل عمر چیست در دستم ؟ هیچ
-آرزو
+ نوشته شده در جمعه بیست و هشتم آبان ۱۳۸۹ساعت 14:57  توسط آرزو و ریحانه
|