یاد ایام کودکی مان بخیر!



ذوق نوشت: از دیدن این عکسا انقد ذوق کردم که نگو! از بعضیاشون بکلی یادم رفته بود! بقیه ش تو ادامه ی مطلب...
منبع نوشت: سایت تابناک
آرزو
ادامه مطلب
گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ



ذوق نوشت: از دیدن این عکسا انقد ذوق کردم که نگو! از بعضیاشون بکلی یادم رفته بود! بقیه ش تو ادامه ی مطلب...
منبع نوشت: سایت تابناک
آرزو

كيفم را بگرديد چه فايده ؟
ته جيبم آهي پنهان است كه مدام شنيده : ايست !
ولم كنيد !
اصلاً با بوته ي تمشك مي خوابم و از رو نمي روم
چرا هميشه زني را نشانه مي گيريد
كه دل از ديوار مي كند
قلبي به پيراهنش سنجاق مي كند؟
در چمدانم چيزي نيست
جز گيسواني كه گناهي نكرده اند
ولم كنيد!
خواب ديده ام اين دل را از خدا بلندكرده ام كه به فردا نمي رسم
خواب ديده ام آن جا كه مي روم
كفش هايم به جمعه مي چسبد
نكند تمام زمين خدا سرطان خون دارد ؟
قاصدكي را فال مي گيرم و رها مي كنم به ماه :
برگرد جمعه ي روزهاي بچگي
برگرد با همان پسرك كه بادبادك روييده بود از دستش
و من با تمام ده انگشتي كه بلد بودم
عاشقش بودم
چرا هميشه زني را نشانه مي گيريد
كه قلبي به پيراهنش سنجاق كرده است ؟
اين جا هميشه پرواز معطل است
در تير و كمان كوچه هاي جنگ
يا دامن گلدار تناب رخت
به هر حال شب پره ها پير مي شوند
دست كم عكس كودكي ام را پس بدهيد !
غريب تر از بادبادكي كه در گنجه ماند
مهر مي خورم و دلم براي خانه تنگ مي شود
آنتن آسمان را نشانه مي رود اما
بربند رخت پيراهنم خدا را بغل گرفته است
آن كه گفت آري
آن كه گفت…
“آري ” پنجره اي را كه تو آوردي بست
دستي كه امضا كرد
پاي تمام درها را بريد
از ما چه مانده است
جز سايه هايي كه گل هاي ملافه را آب مي دهد؟
ديشب نيمي از صورتم خدا را صدا كرد و عينكم
آسمان را اشتباهي رفت
ديشب انگشتانت نيمي از آينه را كبود كرد و پنجره رابست
بي سؤال
بي تعجب
فقط نقطه
هميشه نقطه سرخط اما
كارمند ته خط مسافر مي كشد
دربست
همه تجديد شده ايم
در بن بست كدام كهكشان مردي است
كه دست روي ماه بلند نمي كند؟
ديشب تمام كوچه هاي بي گنجشك مي گفتند :
در را ببند و بيا
كليد در جيب هر رهگذري راه مي رود
وعسل به ياد سيزدهمين ماه مي ماند
عينكم اما شكسته بود و نيمي از آينه گريه مي كرد
“آري ” پاي فردا را در جكمه ي زمستان گذاشت و رفت
دريا به نوبت شد
ماه سربرهنه را بردند
و عكس پلاك كوچه روي تاقچه ماند
يادم بماند از گور گمشده ام نام كوچه اش را سؤال كنم
“آري ” انگشت هيس روي آسمان گذاشت و رفت
گاهي آن قدر دير مي شود
كه باد بادك از تو مي گريزد و مرد مي شوي
پوست كنده بگويم :
عروسكي روي زندگي ام بگذار
كاش در آينه عكس قديمي مان بود
من آري نمي گفتم
تو امضا نمي كردي
از پنجره ي چارتاق
با هم به دريا مي زديم.
گراناز موسوی
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست ؟
من پشیمانم بگو پایان آن سوگند چیست ؟
گاه اگر از دوست پغامی نیاید بهتر است
داستان هایی که مردم از تو می گویند چیست ؟
خود قضاوت کن اگر دمان دردم عشق توست
این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست ؟
چند روز از عمر گل های بهاری رفته است
ارزش جان کندن گلها دراین یک چند چیست ؟
از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش
چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست ؟
عشق٬ نفرت ٬ شوق ٬ بیزاری ٬ تمنا یا گریز
حاصل آغوش گرم آتش و اسفند چیست ؟؟؟
|
| |
|
پ.ن : شعر از فاضل عزیز
پ.ن ۲ : این شعر یا نه اصلا این پست تقدیم به معصومه ی عزیزم
که انگاری این روزا غمگینه !
پ.ن ۳ :دالبینو می گه : انسان ها هرچند با عذاب وجدان!!!
اما همیشه با گذشته ای زندگی می کنن که دوسش دارن .
پ.ن ۴ : غزل درد دارم خدا کمک ...
متولد کدوم ماه هستید؟
چقدر به اینکه متولدین هر ماه خصوصیات اخلاقی منحصر به فردی دارند معتقید؟
خصوصیت اخلاقی خوب و بد شما چیه؟
آرزو
روزی به این نتیجه رسیدم که مرده ام
از کوچک و بزرگ شنیدم که مرده ام
جاخوردم ، آنچنان که دلم ذره ذره شد
با ترس و لرز نعره کشیدم که مرده ام
یک اتفاق خوب که منجر به مرگ شد
بعد از وقوع حادثه دیدم که مرده ام
مردم سیاه بر تنشان کرده اند و من
فهمیدم از لباس سفیدم که مرده ام
یک عده گفته اند که تو خواب دیده ای
لطفا دوباره فرض کنیدم که مرده ام
پ.ن : ناشناس
پ.ن ۲ : دلم لک زده واسه یک غزل جانانه که نیست !

ما
تا ابد
به دو تایی های زمین ملحق می شویم
همچون
دو دســــت
دو چشــــم
دو ســــیب
...

فهیمه جونم خیلی مبارکه![]()
با هر بهانه و هوسی عاشقت شدست
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست
چیزی ز ماه بودن تو کم نمیشود
گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شدست
ای سیب سرخ غلتزنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شدست
پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله های قفس عاشقت شدست
آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست!
پ ن: همه رفتند کسی با ما نمونده...![]()
آرزو

آدمهای بیقرار
ساعتشان را نگاه می کنند
که بگویند قرار دارند
ما پشت دستمان را گاز گرفتیم
که یادمان باشد
سرِ هر ساعتی قرار نگذاریم
عقربه که نداشته باشی
محکوم نیستی بخوابی
نمیایستی سر چهارراه
و از بیقرارها
بیخودی ساعت نمیپرسی
رضا مهر علیان
پ ن: تشکر ویژه از (ع) بخاطر معرفی یه شاعر کار درست!
خسته ام از این همه دلتنگی
از این همه دلتنگی خسته ام
کاش می تونستم قدمی به جلو بردارم
کاش جاری بودم
از برکه بودن خسته ام
از آرزو بودن
از تظاهر
کاش می تونستم جلوی بغضمو بگیرم
کاش زندگی همش خواب و خیال بود...