گفتنی ها کم نیست...
خشک و پژمرده و تا روي زمين خم بوديم
گفتنيها کم نيست،
من و تو کم گفتيم،
مثل هذيان دم مرگ از آغاز چنين درهم و برهم گفتيم.
ديدنيها کم نيست،
من و تو کم ديديم،
بيسبب از پاييز جاي ميلاد اقاقيها را پرسيديم.
چيدنيها کم نيست،
من و تو کم چيديم،
وقت گل دادن عشق روي دار قالي،
بيسبب حتي پرتاب گل سرخي را ترسيديم.
خواندنيها کم نيست،
من و تو کم خوانديم،
من و تو سادهترين شکل سرودن را در معبر باد
با دهاني بسته وا مانديم
من و تو کم بوديم،
من و تو اما در ميدانها اينک اندازه ما ميخوانيم
ما به اندازه ما ميبينيم
ما به اندازه ما ميچينيم
ما به اندازه ما ميگوييم
ما به اندازه ما ميروييم
من و تو
کم نه که بايد شب بيرحم و گل مريم و بيداري شبنم باشيم
من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه که ميبايد با هم باشيم
من و تو
حق داريم در شب اين جنبش نبض آدم باشيم
من و تو
حق داريم که به اندازه ما هم شده با هم باشيم
گفتنيها کم نيست...
زنده ياد : فـرهاد
+ نوشته شده در پنجشنبه بیستم فروردین ۱۳۸۸ساعت 23:53  توسط آرزو و ریحانه
|