درد عجیبی ست ...
شاید ... سلام
تاریخ انقضای غزل هم تمام شد
با شادی و سرور ! نه با غم ! تمام شد
آنقدر عالمانه به ما شاعران زدند
دفعی نه ! ذره ذره و کم کم تمام شد
دلشوره های ریز و درشتی که داشتم
وقتی تو را به عشق سپردم تمام شد
وقتی تو را میان دو دستم گذاشتند
وقتی تو را به خویش ندادم تمام شد
یوسف شدی نخواست زلیخا شود دلم
این ماجرا به " حضرت مریم " تمام شد
من بی تو ... من بدون تو ... من بعد تو ...چطور
ای وای ... وای... وای ... عزیزم تمام شد ؟
تلقین همیشه شیوه ی خوبی ست پس بگو
پنجاه بار پشت سر هم : تمام شد
این حرف آخر است که با بغض می زنم
با لکنتی غریب تم ... تم ... تمام شد
*پ . ن : از آرزوی جان عذر می خوام که انقدر زود آپ کرد
** :این شعر بعد از پشت سر گذاشتن دو روز بد دیشب وقتی تا ۵ بیدار نگهم داشته بود به دنیا اومد
یا علی
منی که بی "ه" تانیث ...