...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

کوینک- رسول یونان

 

یازی کوینک ائدیب گییه بیلسه ایدیم

یئنه قاییتاردیم اوز کندیمیزه

دسته گول الیمده آناملا بیرگه

سنی آلماق اوچون گلردیم سیزه

 

یازی کوینک ائدیب گییه بیلسه ایدیم

بیله ردیم نئیله ییم منی سئوه سن

مرواری توکه ردیم ماوی گوزونه

آیاقین آلتینا سالاردیم چیمن...

 

آمما حییف یازدان کوینک بیچیلمز

قایچی سالماق اولماز ماهنییا قوشا

آغاجین جانیندا ایینه ایشله­مز

دویمه تیکمک اولماز یاغان یاغیشا...

 

ترجمه:

پیراهن

 

اگر می توانستم

بهار را مثل پیراهنی به تن کنم

دوباره به دهکده بر می گشتم

و با دسته گلی در دست

همراه مادرم به خواستگاریت می آمدم

 

اگر می توانستم

بهار را مثل پیراهنی به تن کنم

می دانستم

چه کارهایی بکنم

که مرا دوست بداری...

به آبی چشم هایت

مروارید می ریختم

چمن را زیر پایت پهن می کردم

 اما افسوس

نمی شود از بهار، پیراهن  برید

نمی شود پرنده و ترانه را قیچی کرد

سوزن

در تن درخت کار نمی کند

و به بارانی که می بارد

نمی شود دگمه دوخت...

 


+ نوشته شده در  یکشنبه یکم فروردین ۱۳۸۹ساعت 14:28  توسط  آرزو و ریحانه  |