...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

زن بابا!

این روزا بازار زن بابا و ازدواج مجدد داغه داغه!

زن بابا که این شبا پر بیننده ترین سریال تلویزیونه حرف و حدیث زیادی راه انداخته!

از یه طرف بچه ها به خودشون حق میدن که اجازه نمیدن مادر یا پدرشون ازدواج مجدد داشته باشه

از یه طرف هم همیشه حق با بزرگتراست!!!

به نظر من مجلس محترم در کنار سنگ اندازی برای ازدواج مجدد مردهای زن دارِ نسبتا" محترم! باید یه قانونی بذاره آدمی که همسرش فوت میکنه(حالا زن یا مرد) بعد از یکسال مجبور به ازدواج بشه!

البته مردا بدون قانون هم انگار خودشونو مجبور میدونن، برای خانوما!

نمیفهمم واقعا" وفاداری به مرده یعنی چی؟؟؟

خب دوسش داشتی باهاش زندگی کردی تموم شده رفته دیگه باید یه عمر بسوزی و بسازی؟؟؟

وای خدای من، من انقد که از دوران پیری میترسم از مرگ نمیترسم!

بنظر من خدا بخاد کسی رو عذاب کنه عمر طولانی بهش میده!

وای حتی تصورش هم زجر آوره! از جوونی چه خیری دیدیم که از پیری ببینیم!

حالا همه اینا به کنار! تصور تنهایی و بی کسی ش از همه سخت تره!

آدم تا جوونه میتونه انگیزه پیدا کنه برای ادامه ی زندگی منحوسش! ولی پیر که میشه نه انگیزه ای نه کاری نه قیافه ای نه حوصله ای نه همدمی!

چقد پیرها طفلکی اند:(

نتیجه گیری اخلاقی: بیایید پیرهای فامیل را دریابیم!

 

بی ربط نوشت: شنیدید میگن وقتی گوش آدم زنگ بزنه اگه گوش راستت باشه دارن تعریف میکنن ازت گوش چپ باشه بدگویی!

چند روزه انقد گوش چپم زنگ میزنه دارم دیوانه میشم!

 

یادآوری نوشت(برای خودم!) : درس را ول نکنیم!

در دوردست انگار مدرکی خاهند داد! درس را باید خاند:(

 

آرزو


+ نوشته شده در  دوشنبه نهم فروردین ۱۳۸۹ساعت 0:5  توسط  آرزو و ریحانه  |