...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

هیچکس اینجا گم نمی شود...

 

دنیا کوچک تر از آن است
که گم شده ای را در آن یافته باشی
هیچکس اینجا گم نمی شود
آدمها به همان خونسردی که آمده اند
چمدانشان را می بندند
و ناپدید می شوند
یکی در مه
یکی در غبار
یکی در باران
یکی در باد
و بی رحم ترینشان در برف
آنچه بر جا می ماند
رد پایی است
و خاطره ای که هر از گاه
پس می زند مثل نسیم سحر
پرده های اتاقت را

عباس صفاری

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 

 صبحانه ام تکه ای ابر است

با پنیر کپک زده هلندی

پشت میز نشسته

به روزهای نیامده فکر می کنم

نگاهم از پنجره می گذرد و

مثل کبوتری زخمی

به پرواز در می آید

کمی دورتر

در چاه دودکش کارخانه ای سقوط می کند

آیا

 در این دنیا

خبر خوشی نیست که مرا خوشحال کند!؟

 

رسول یونان


+ نوشته شده در  دوشنبه سی ام فروردین ۱۳۸۹ساعت 18:56  توسط  آرزو و ریحانه  |