...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

کلی کارِ نکرده!

 

از قبل از عید یه کتاب پرنیان بهم داده بخونم در حد خدا ازش تعریف کرد

فقط یک بخشش رو خوندم اصلا" پیش نمیره خب من چیکار کنم؟ اسمش قلعه ی حیوانات نوشته ی جورج ارول

دو تا کاست یکی نامه ها از شعرهای سیدعلی صالحی با صدای خسرو و یکی هم از حسین پناهی داده که هنوز نگوشیدم اگه بدونه دیگه باهام حرف نمیزنه!:دی

یه کتاب هم از کتابخونه کانون گرفتم تازه 20 صفحه ش رو خوندم کتاب گور به گور فاکنر! هنوز جذاب نشده روایتش! البته لازم به ذکره من اوایل یک کتاب رو خیلی کند میخونم کتاب بالا بلند تر از هر بلند بالایی - سلینجر دو هفته دستم بود 5 صفحه خونده بودم بعد بقیه ش رو تو یک روز خوندم و دور دوم رو تو یک ساعت و نیم!!! چقدر هم دوسش داشتم!

قبل از عید یه کتاب رو یکی از بچه های کانون از روی بدجنسی به من داد و گفت که خیلی عالیه و حتما بخونش منم خوندم و ...

منم که زود باور!  باورم شد که اگه میگن خوبه حتما" یه چیزی هستش دیگه! اسم کتاب بود چشم های بی حیا!!! آقا ما این کتاب شروع کردیم 20 صفحه گذشت گفتیم خوب میشه حتما"... وسط کتاب رسیدیم! گفتیم حتما" آخرش یه چیزی داره که با بقیه رمان فارسی ها فرق داره ...شوخی که ندارم باهاش!... عین سریال ایرانی بود هی قلقلکم میداد ببینم آخرش چی میشه کتاب رو تا آخـــــــر خوندم و تازه فهمیدیم دوستان! دستمون انداختن! رفتم بهش میگم این چی بووووووووود؟ میگه خب تا این کتابا رو نخونی فرق کتاب خوب و بد رو تشخیص نمی دی! بعدشم تو از اسمش باید میفهمیدی! (حق داره البته:دی)

خلاصه هربار تو کانون اون دفتر نامه ی اعمال ثبت کتاب رو باز می کنن اول کلی به اسم این کتاب تو صفحه ی مربوط به من می خندن!

(میدونید من میخاستم بچه ها شاد بشن دور هم بخندیم فقط همین!)

خوب شد تازه اون کتاب طبل حلبی رو نگرفتم! (ع) یه چیزی میدونس که گفت حجمش زیاده برات:دی

تازه جزوه ی کارگاه شعر رو نگفتم! یک جزوه ی قطور درباره ی شعر حجم. دوماهی هست دستمه! هرجلسه استاد میگه خوندید! و من اینطوری:(

البته نصفش + چندتا از شعرهای بیژن الهی رو خوندم  بعد دیگه کات شد....

کار لغت نامه خوندنم هم متوقف شده ! (لغت نامه ای که میخواندیم معین بود ترجیح میدهیم دهخدایش را گیر بیاوریم! این اصلا" کامل نیست!)

2012 رو از ریحانه گرفتم که ببینم نمیدونم چرا زیرنویسش باز نشد منم که عمرا" فیلم بدون زیرنویس نمی بینم!

تازه بالاخره بعد از چند ماه آهنگهای قدیمیه نگوشیده تو کامپیوترم رو تفکیک کردم.

قراره شعر هم بگم برای نشریه...  میانترم ها هم که نزدیکه!:( الان درس در اولویته !

نوشتن جزوه بابت غیبتهای زیبای این هفته م تازه تموم شده!

همین فکر کردن به کارهای نکرده ذهن آدم رو خسته میکنه! نمیدونم چیکار میکنم به هیچ کاری نمیرسم! به نت هم خیلی کمتر از قبل سر میزنم!  از هیچکس بعید نباشه از من بعیده این همه بی نظمی!!!

 

راستی خبر آمد که با بچه های دبیرستان نمایشگاه کتاب قرار خواهیم داشت! بسی خرسند و بی تاب دیدار دوستانیم!:دی (امیدوارم بتونم برم!)

 

و در آخر یک التماس دعای مخصوص شب جمعه ای برای کسی که بقول ریحانه زده بسرش این روزا! و به یک سر کوبیدن به دیوار نیاز داره تا حالش بیاد سر جاش!:)

 

آرزو

 


+ نوشته شده در  پنجشنبه دوم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 19:30  توسط  آرزو و ریحانه  |