...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

همینی که هست!

 

صورتم را در دست‌هایم گذاشتم و به این فکر کردم که نباید بیش از حد دست و پا بزنم. دانستم که خیلی چیز‌ها به اختیار آدم نیست، زندگی خواب‌های گذشته است که تعبیر می‌شود. زندگی تاب خوردن خیال در روزهایی‌ست که هرگز عمرمان به آن نمی‌رسد. زندگی آغاز ماجراست.


پیکر فرهاد / عباس معروفی

 

از من پرسیدی زندگی چیست. مثل این که بپرسی هویج چیست؟
خب هویج٬ هویج است و همین است که هست
.

دلبند عزيزترينم / نامه هاي آنتوان چخوف و اولگا كنيپر‎/ مترجم: احمد پوري

 

پی نوشت: جدا" اگه خدای نکرده من جای خدا بودم حداقل مرگ آدمها رو اختیاری میکردم!


آرزو


+ نوشته شده در  سه شنبه هفتم اردیبهشت ۱۳۸۹ساعت 15:30  توسط  آرزو و ریحانه  |