همزاد عاشقان جهانیم
یه شعر ناب از مرحوم قیصر تقدیم به همزاد عاشقان جهان...
هر چند عاشقان قدیمی
از روزگار پیشین
تا حال
از درس و مدرسه
از قیل و قال
بیزار بوده اند
اما...
اعجاز ما همین است
ما عشق را به مدرسه بردیم
در امتداد راه رویی کوتاه
در یک کتابخانه ی کوچک
بر پله های سنگی دانشگاه
و میله های سبز فلزی
گل داد و سبز شد
آن روز
روز چندم اردی بهشت
یا چند شنبه بود
نمی دانم...
آن روز هرچه بود
از روزهای آخر پاییز
یا آخر زمستان
فرقی نمی کند
زیرا
ما هر دو در بهار
در یک بهار
چشم به دنیا گشوده ایم
ما هر دو در یک بهار
چشم بهم دوخته ایم
آن گاه
ناگهان
متولد شدیم
و نام تازه ای برخود گذاشتیم
فرقی نمی کند
آن فصل
فصلی که می توان متولد شد
حتما بهار باید باشد
و نام تازه ی ما
دیوانه وار باید باشد
فرقی نمی کند
امروز هم
ما هر چه بوده ایم همانیم
ما باز می توانیم
هر روز
ناگهان
متولد شویم
ما
همزاد عاشقان جهانیم
بی عشق مباد سرنوشتم
یا علی
ریحانه