...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

منو غم تا کــــــــی؟

 


تنها ماندم

تنها ماندم
تنها با دل بر جا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم

راز خود به کس نگفتم
مهرت را به دل نهفتم
با یادت شبی که خفتم
چون غنچه سحر شکفتم

دل من زغمت فغان بر آرد
دل تو

ز دلم

خبر ندارد
پس از این

نخورم

فریب چشمت


شرر نگهت

اگر گذارد


شرر نگهت

اگر گذارد

 


وصلت را ز خدا خواهم
از تو لطف و صفا خواهم
کز مهرت بنوازی جانم
عمر من به غمت شد طی
تو بی من و منوغم تا کی

دردی هست نبود درمانم


تنها ماندم

تنها ماندم
تنها با دل برجا ماندم
چون آهی بر لبها ماندم

 

 

-        هر دو با صدای محمد اصفهانی.....rereat again به توان هزااار

-         انقد از ظهر پلک چپم می پره کلافه شدم خدا

 

 

آرزو

 


+ نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم شهریور ۱۳۸۹ساعت 0:33  توسط  آرزو و ریحانه  |