...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت

 

 

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوقست در جدایی و جورست در نظر
هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست
بازآ که روی در قدمانت بگستریم

 

پ ن ۱: پس از یک ماه فراق به دیدار یار شتافتیم یا شاید هم یار به دیدار ما شتافت!  بسی خوشحال و خندانیم:) بس یار بوست میداریم ای یار. ای مهربانترین یار:)



پ ن 2: خوبم که خوبی:) ساعت تو و ده دقیقه کم! دقیقن!


 پ ن 3: نمردید و یکبار خوشحالی ما را دیدید!!!:))


پ ن4: 

دیگر هیچ ترفند و شعبده بلد نبودم که نگهت دارم . و تو تمام شدی . خیلی وقت بود که تمام شده بودی . من مثل شعبده بازی که خرگوشش از کلاه بیرون نیامده ، اندوهگین رفتنت را تماشا می کردم که خیلی غم انگیز بود .
هیچ کس برایم دست نزد و پرده ها فرو افتاد .


- آرزو

 


+ نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم مهر ۱۳۸۹ساعت 21:20  توسط  آرزو و ریحانه  |