...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

به تو حاصلی ندارد...

 

 

بَسَم از هوا گرفتن كه پري نماند و بالي   

به كجا روم ز دستت كه نمي‌دهي مجالي 

 نه ره گريز دارم نه طريق آشنايي 

چه غم اوفتاده‌اي را كه تواند احتيالي   

همه عمر در فراقت بگذشت و سهل باشد 

اگر احتمال دارد به قيامت اتصالي   

چه خوشست در فراقي همه عمر صبر كردن 

به اميد آن كه روزي به كف اوفتد وصالي 

 به تو حاصلي ندارد غم روزگار گفتن 

كه شبي نخفته باشي به درازناي سالي   

غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد 

كه چنين نرفته باشد همه عمر بر تو حالي 

چه نشيني اي قيامت بنماي سرو قامت 

به خلاف سرو بستان كه ندارد اعتدالي  

 

دگر آفتاب رويت منماي آسمان را   

كه قمر ز شرمساري بشكست چون هلالي   

خط مشك بوي و خالت به مناسبت تو گويي 

قلم غبار مي‌رفت و فروچكيد خالي   

تو هم اين مگوي سعدي كه نظر گناه باشد 

گنه‌ست برگرفتن نظر از چنين جمالي

 

 


+ نوشته شده در  جمعه هفدهم دی ۱۳۸۹ساعت 15:55  توسط  آرزو و ریحانه  |