...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

دل موضع صبر بود و بردی

 

بعد از طلب تو در سرم نیست/ غیر از تو بخاطر اندرم نیست

ره می ندهی که پیشت آیم/ وز پیش تو ره که بگذرم نیست

من مرغ زبون دام انسم/ هرچند که می کشی پرم نیست

گر چون تو پری در آدمیزاد/ گویند که هست باورم نیست

مهر از همه خلق برگرفتم/ جز یاد تو در تصورم نیست

گویند بکوش تا بیابی/ میکوشم و بخت یاورم نیست

قسمی که مرا نیافریدند/ گر جهد کنم میسرم نیست

ای کاش مرا نظر نبودی/ چون حظ نظر برابرم نیست

فکرم بهمه جهان بگردید/ وز گوشه ی صبر بهترم نیست

با بخت جدل نمی توان کرد/ اکنون که طریق دیگرم نیست

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله ی کار خویش گیرم

ای دل نه هزار عهد کردی/ کاندر طلب هوا نگردی

کس را چه گنه تو خویشتن را/ بر تیغ زدی و زخم خوردی

دیدی که چگونه حاصل آمد/ از دعوی عشق روی زردی

یا دل بنهی به جور و بیداد/ یا قصه ی عشق در نوردی

ای سیم تن سیاه گیسو/ کز فکر سرم سپید کردی

بسیار سیه سپید کرده ست/ دوران سپهر لاجوردی

صلح است میان کفر و اسلام/ با ما تو هنوز در نبردی

سر بیش گران مکن که کردیم/ اقرار به بندگی و خردی

با درد توام خوش است ازیراک/ هم دردی و هم دوای دردی

گفتی که صبور باش هیهات/ دل موضع صبر بود و بردی

هم چاره تحمل است و تسلیم/ورنه به کدام جهد و مردی

بنشینم و صبر پیش گیرم

دنباله ی کار خویش گیرم

 

 


+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم شهریور ۱۳۹۰ساعت 23:24  توسط  آرزو و ریحانه  |