دل موضع صبر بود و بردی
بعد از طلب تو در سرم نیست/ غیر از تو بخاطر اندرم نیست
ره می ندهی که پیشت آیم/ وز پیش تو ره که بگذرم نیست
من مرغ زبون دام انسم/ هرچند که می کشی پرم نیست
گر چون تو پری در آدمیزاد/ گویند که هست باورم نیست
مهر از همه خلق برگرفتم/ جز یاد تو در تصورم نیست
گویند بکوش تا بیابی/ میکوشم و بخت یاورم نیست
قسمی که مرا نیافریدند/ گر جهد کنم میسرم نیست
ای کاش مرا نظر نبودی/ چون حظ نظر برابرم نیست
فکرم بهمه جهان بگردید/ وز گوشه ی صبر بهترم نیست
با بخت جدل نمی توان کرد/ اکنون که طریق دیگرم نیست
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
ای دل نه هزار عهد کردی/ کاندر طلب هوا نگردی
کس را چه گنه تو خویشتن را/ بر تیغ زدی و زخم خوردی
دیدی که چگونه حاصل آمد/ از دعوی عشق روی زردی
یا دل بنهی به جور و بیداد/ یا قصه ی عشق در نوردی
ای سیم تن سیاه گیسو/ کز فکر سرم سپید کردی
بسیار سیه سپید کرده ست/ دوران سپهر لاجوردی
صلح است میان کفر و اسلام/ با ما تو هنوز در نبردی
سر بیش گران مکن که کردیم/ اقرار به بندگی و خردی
با درد توام خوش است ازیراک/ هم دردی و هم دوای دردی
گفتی که صبور باش هیهات/ دل موضع صبر بود و بردی
هم چاره تحمل است و تسلیم/ورنه به کدام جهد و مردی
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم