...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

دوراهی


معدود آدمی هست که خودش خودش را بر سر دوراهی قرار دهد. من از آن معدودم. از همان آغاز آنقدر مختار بوده ام که مدام سر دوراهی مانده ام! ، دو راهی دلم و دلم و میدانی که هربار به سمت تو آمده ام. این بار اما کمی فرق می کند. هردوتان عزیزید. میخواهم که هردو را در کنارهم داشته باشم. میدانم تو هم همین را میخواهی اما من آدم عادلی نیستم آخر...گمانم باز هم تو برنده ای! تو خوب میدانی چطور کاری کنی که رقیبی نداشته باشی...
غمگینم.
+ نوشته شده در  شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت 23:59  توسط  آرزو و ریحانه  |