فیزیک با اعمال شاقه!!!
شنبه جلسه ی دوم کلاس فیزیکمون با دکتر ابویی بود.
جلسه ی اول رو به بهونه ی حذف و اضافه پیچونده بودیم؛ برای همین هم واسه ما جلسه ی اول بود!
استاد ابویی تو دانشگاه به سختگیر بودن معروفن!!!
ما هم یه چیزایی شنیده بودیم اما از قدیم هم گفتن شنیدن کی بود مانند دیدن...!
سر کلاس نشسته بودیم که استاد راس 9:57 دقیقه تشریف آوردن.
طبق مقررات ایشون بعد از خودشون هیچ موجود زنده ای رو به کلاس راه نمیدن! ( البته در مورد جنازه هنوز امتحان نشده!...)
با اینکه زودتر از 10 کلاس رو شروع کردن، اجازه ی ورود به کلاس رو به بچه ها ندادن..
نفر اول یه خانوم بود........."نه بعد از من نه!"
ولی استاد الان تازه ساعت دهه!؟....... "نه بعد از من نه!"
نفر دوم : من کلاسو پیدا نکردم!...."نه این کار ماله نیم ساعت پیش بوده!"
نفر سوم: استــــــــــــــــــــــــــاد ما از شهرستان اومدیم و ... استـــــــــــــــــــــاد ترو خدا! (لهجه رو میدونید کیه دیگه؟!!!)
" نه آقا این جلسه رو که نیاید یاد می گیرید زودتر راه بیفتید!"
نفر چهارم بدون هیچ حرفی وارد شد!
"بعد از من حق ندارید بیاید"
چشم..[در حال نشستن]...
"بفرمایید بیرون!".......
!!!!؟؟؟؟؟
استاد جلسه ی اوله!.....ما که نمی دو نستیم.....استاد سخت نگیرید.......این دفعه رو ببخشید
خلاصه با هزار تا بهونه چهار نفره اول مجوز ورود گرفتن و دست افشان و پای کوبان وارد شدن!!!
ولی همچنان داستان دیر اومدن دانشجوها ادامه داشت.
جالبه که هر کس میومد به روی خودش هم نمی آورد که پشت در بقیه ی اخراجی ها از کلاسو دیده!
انگار که تافته ی جدا بافته ست.....با اعتماد به نفس وارد می شد، اجازه هم نمی خواست....
ولی استاد هر دفعه قاطعتر می گفت: "بیـــــــرون!"
ما هم در نقش تماشاچی...و متعجب!
بعد از نیم ساعت استاد مشغول درس دادن بودن [درحالیکه ما با قدم زدن های تند و یکنواخت استاد هیپنوتیزم شده بودیم و در شرف خواب]
"اونی که خوابش میاد بره دست و صورتش رو بشور ه!!!!!"
سکـــــــــــــــوت
ادامه ی درس....
"پاشو!!!!"
{"نذارید اتفاق کلاس الکترو مغناطیس تکرار بشه....من گفتم کسی که خوابش میاد بره بیرون دست و صورتش رو بشوره بعد بیاد....بلند نشد...هر بار که گفتم یه نفر به خودش می گرفت و می رفت بیرون!...خلاصه تا اینکه 5-6 نفر رفتن...! ولی اونی که من می گفتم نرفت....کم کم همه ی کلاس داشتن می رفتن که...رفتم جلو با عصبانیت : بهت میگم پاشو برو بیـــــــــــــــرون!!!!}
اینو که گفت پسره خودش پاشد..!............
طفلی تا عمر داره دیگه هیچوقت نمی خوابه!
یکشنبه جلسه ی سوم کلاس بود.....تو ساختمون کلاسا..... همه یک ربع قبل از کلاس مستقر شده بودن و آماده...
55 نفر تویه کلاس 3در4!!!!!!!
تا توی تخته دانشجو نشسته بود!
یه عده هم بیرون واستاده بودن...
استاد اومد..."شما با منید؟؟؟"........بله!
"اشتباه ندادن کلاسو به من؟؟؟! فیزیکه دیگه؟"..........بله!
روی میز نشست (آخه حتی روی صندلی جا نداشت!)...........
چند لحظه سکــــــــــــــــــــــــوت
.........."بچه ها کلاس کنسله!!!!!!!"
!!!!؟؟؟
این هم از سه جلسه ی پر بار کلاس فیزیک!
همگی خسته نباشیم!
آرزو