...گفتِ بی گو

گفتن های مسکوت و نگفتن های ملفوظ

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ...

 

سه ... دو ... یک ... درووووووووووووووود

زمستان است - شعری برای تمام فصول

شعری که هیچ وقت بوی تکرار نمی گیره با هم می خونیمش :

 

سلامت را نمى خواهند پاسخ گفت ،
سرها در گريبانست.
كسى سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را .


نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند ،
كه ره تاريك و لغزان است .
وگر دست محبت سوى كس يازى ،
به اكراه آورد دست از بغل بيرون ،
كه سرما سخت سوزان است.

نفس ، كز گرمگاه سينه می آيد برون ، ابرى شود تاريك
چو ديوار ايستد در پيش چشمانت .
نفس كاينست ، پس ديگر چه دارى چشم
زچشم دوستان دور يا نزديك ؟

مسيحاى جوانمرد من ! اى ترساى پير پيرهن چركين؟
... هوا بس ناجوانمردانه سردست ... آى
دمت گرم و سرت خوش باد !
سلامم را تو پاسخ گوى ، در بگشاى !


منم من ، ميهمان هر شبت ، لولى وش مغموم .
منم من سنگ تيپا خورده ى رنجور .
منم ، دشنام پست آفرينش ، نغمه ى ناجور.


نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بيرنگ بيرنگم .
بيا بگشاى در ، بگشاى ، دلتنگم .

حريفا ! ميزبانا ! ميهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد.

تگرگى نيست ، مرگى نيست
صدايى گر شنيدى ، صحبت سرما و دندان ست .

من امشب آمدستم وام بگزارم .
حسابت را كنار جام بگذارم .
چه مى گويى كه بيگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فريبت مى دهد ، بر آسمان اين سرخى بعداز سحرگه نيست .


حريفا ! گوش سرما برده است ، اين يادگار سيلى سرد

زمستان ست .


و قنديل سپهر تنگ ميدان ، مرده يا زنده ،
به تابوت ستبر ظلمت نُه توى مرگ اندود ، پنهان ست.

حريفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز يكسان است.

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .
هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان ،
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين ،
درختان اسكلتهاى بلورآجين ،
غبارآلوده مهر و ماه ،
زمستان ست .

در این سرمای بی امان بهاری باشید

دلاتون گرم عشق

یا علی

منی که بی "ه" تانیث سبز اگر بودم / نشسته بود دلم توی لقمه نانت


+ نوشته شده در  سه شنبه سوم دی ۱۳۸۷ساعت 22:50  توسط  آرزو و ریحانه  |