می شه باهاش زندگی کرد ...
با دست های من بنویس
با دست های من غذا بخور
با دست های من موهات را مرتب کن
با دست های من به زندگی فرمان بده
فقط دست هات را
از تنم برندار!
برو
از اینجا برو
فقط یکبار برگرد و نگاهم کن
کوتاه
اگر توانستی باز هم برو.
همه جا دنبالت می گردم
حتا در ذهن آدم های غریبه
که از کنارم عبور می کنند
و مرا نمی بینند
پس کجایی آقای من؟
چرا همه جا هستی
و من
تو را نمی بینم!؟
می شود وقتی از کنارم می گذری
موهام را بهم بریزی
بعد مرتبشان کنی؟
...
خب بوسم هم بکن!
تنم مال تو
بوسم نکن ببین
چگونه برای لب هات
گریه می کند تنم
...
نفس هات مال من؟
عود آتش بزن
بگذار بوی تنبور بپیچد اینجا
ساز را میبرم بالای سرم
عاشیقلار
اولدوز دری رم
بوتون اولدوز لاری
بوینوا سالماق اوچون .
می شود اسمارتیز های رنگی را
بریزم توی یقه ات
بعدش دنبالشان بگردم؟
تو رو به خدا
نگذار گمت کنم!
واشینگتن بریزم
یا بروم گرباچف؟
اسب بخرم
یا سوار قلم
" چقدر دنیا نا امن شده " !
بگذار دستات را
پنهان کنم توی جیب هام
بگذار قشنگی ات را قورت بدهم
دنیا نا امن شده
...
تو نباشی
آنقدر گریه می کنم
که خدا دنبالت بگردد و دعوات کند
بعد خودم براش زبان در می آورم.
مرسی که هستی
و هستی را رنگ می آمیزی
هیچ چیز از تو نمی خواهم
فقط باش
فقط بخند
فقط راه برو
نه.
راه نرو
می ترسم پلک بزنم
دیگر نباشی...
سبزه سبز ، مانا باشید
یا علی
منی که بی "ه" تانیث سبز اگر بودم نشسته بود دلم توی لقمه ی نانت "